چه دوس دارین
معماري روانشناسی طنز تجارت آینده زندگی
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : aghil دوباره من خندیدم
من نگاه های پر کینه را زیر خاک های بی تفاوتی مدفون کردم خواب ، آئینه ی باورم را شکستم از نردبان اندیشه های زخمی پائین آمدم پله های وصال را بالا رفتم رشته عطر باورم گسست به هوا گریخت سایه ها دوره ام کردند اما روشنی ها گفتن که بمانم ماندم گویا گریستم از غمی که گونه هایم را گز گز می کرد فرار کردم من لرزش غم را نمی خواستم انعکاس خنده ی تو تمام باور من بود به شالیزار نگاهت دعوت شدم که پر بود از نفس های باد رقص شالی ها دعوتم کرد به شب نشینی ستاره ها عریانی نگاه شب وحشت زده کرد چشمانم را اما تلئلو ماه بی تاب بود برای ترانه ی آرام قدمهایت باد کافی بود به انتظارش نشستم گیسوی بلند شب را در دست گرفتم افشان شده بود به انتظار باد آیا ترانه قدمهایت را دوباره باد خواهد گفت؟ این زمزمه ای بود که مرتب توی گوش شب می گفتم شب خندید من هم خندیدم گوئی باد موهای افشانش را قلقلک داده بود و راز قدمهایت را آشکار دوباره شب خندید و من نیز از دعوتی..... که به شب نشینی ستاره ها شده بودم و از ترانه ی آرام قدم هایت دوباره من خندیدممممممم
![]() ![]() ![]() پیوندهای روزانه
![]() ![]() پيوندها
![]()
![]() ![]() ![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |